دیروز روز 13آبان بود.روزی که چند سال پیش بر اساس اصل لانه کبوتری،لانه جاسوسی شیطان جهانخوار را به تسخیر درآوردند.تعدادی از دانشجویان و تعدادی عمله ریختند و خراب کردند و بردند و آتش زدند و گروگان گرفتند و نماز خواندند در خیابان و قس علی هذا.حال بگذریم که همان دانشجویان با اکثریت قریب به اتفاق به ...خوردن افتاده اند.
کمی جدی تر!همه میدانیم که در عرف بین الملل سفارت هر مملکتی در هر خراب آبادی هم باشد جزو خاک کشور متبوع خود است و حمله به هر سفارتی به مثابه حمله و تجاوز به خاک آن کشور است.
خوب از بعددیگر به قضیه نگاه کینم.امریکا در آن سالها در برهه زمانی بحرانی بعد از جنگ و شکست ویتنام بود.موج نارضایتی داخلی و تحقیر بین المللی بر آمریکا فشار میاورد و کارخانه های تسلیحاتی امریکا در رکود بودند و وضع اقتصادی نیز به تبع همین عوامل دستخوش نواسانات زیادی بود.حمله و تسخیر سفارتخانه امریکا در ایران،باعش گردن کشی مجدد امریکا در جهان شد.بهره برداری تبلیغاتی امریکا از این واقعه به حدی بود که علاوه بر اینکه ابهت از دست رفته خود را بازیافت باعث این شد که اجماع جهانی علیه ایران انجام پذیرد.
قضیه گروگانگیری کارمندان سفارتخانه بهانه ای شد برای امریکا تا دوباره کارخانه های تسلیحاتی برای شروع دوباره فعالیتهای خود لحظه شماری کنند.فقط پیش برنامه سلسله عواقب این ماجراجویی نابخردانه،حمله چریکی طبس بود که طوفان شن آن نواحی که هر روزه این اتفاق رخ میدهد مانع از این امر شد.درست مثل غافلگیری آلمانها در جنگ دوم در محاصره استالینگراد که سرما آنان را از پای درآورد.
ماجراجویی چند جوان خام یا حال و هوای انقلابی وحس اتوپیستی باعث شد تا از همان ابتدا ایران در جامعه جهانی در کانون بدبینی ها قرار گیرد و جا برای مانورهای بعدی امریکا علیه ایران باز شود.باعث شد تا بسیاری از حسابهای ایران در بانک های جهانی و امریکایی بلوکه شود و سرمایه عظیمی بر باد داده شود.حال که همان جوانان بعد از گذشت چندین سال تازه به کمی پخته تر شده اند و آنهای که جرات اعتراف به اشتباه داشتند گفتند آقا جان ما خبطی کردیم که خودمان بعدها عین خر توش ماندیم.اما چه سود؟؟
بنی صدر در کتابی به شرح و تفصیل این پدیده پرداخته و از وجود گاوبندی قوی بین باند ایرانی و امریکایی در این قضیه گواهی میدهد.تا زمانیکه این پست را نوشتم نام کتاب به خاطرم نیامد اما در اولین فرصت آنرا در دسترس قرار خواهم داد.
کمی جدی تر!همه میدانیم که در عرف بین الملل سفارت هر مملکتی در هر خراب آبادی هم باشد جزو خاک کشور متبوع خود است و حمله به هر سفارتی به مثابه حمله و تجاوز به خاک آن کشور است.
خوب از بعددیگر به قضیه نگاه کینم.امریکا در آن سالها در برهه زمانی بحرانی بعد از جنگ و شکست ویتنام بود.موج نارضایتی داخلی و تحقیر بین المللی بر آمریکا فشار میاورد و کارخانه های تسلیحاتی امریکا در رکود بودند و وضع اقتصادی نیز به تبع همین عوامل دستخوش نواسانات زیادی بود.حمله و تسخیر سفارتخانه امریکا در ایران،باعش گردن کشی مجدد امریکا در جهان شد.بهره برداری تبلیغاتی امریکا از این واقعه به حدی بود که علاوه بر اینکه ابهت از دست رفته خود را بازیافت باعث این شد که اجماع جهانی علیه ایران انجام پذیرد.
قضیه گروگانگیری کارمندان سفارتخانه بهانه ای شد برای امریکا تا دوباره کارخانه های تسلیحاتی برای شروع دوباره فعالیتهای خود لحظه شماری کنند.فقط پیش برنامه سلسله عواقب این ماجراجویی نابخردانه،حمله چریکی طبس بود که طوفان شن آن نواحی که هر روزه این اتفاق رخ میدهد مانع از این امر شد.درست مثل غافلگیری آلمانها در جنگ دوم در محاصره استالینگراد که سرما آنان را از پای درآورد.
ماجراجویی چند جوان خام یا حال و هوای انقلابی وحس اتوپیستی باعث شد تا از همان ابتدا ایران در جامعه جهانی در کانون بدبینی ها قرار گیرد و جا برای مانورهای بعدی امریکا علیه ایران باز شود.باعث شد تا بسیاری از حسابهای ایران در بانک های جهانی و امریکایی بلوکه شود و سرمایه عظیمی بر باد داده شود.حال که همان جوانان بعد از گذشت چندین سال تازه به کمی پخته تر شده اند و آنهای که جرات اعتراف به اشتباه داشتند گفتند آقا جان ما خبطی کردیم که خودمان بعدها عین خر توش ماندیم.اما چه سود؟؟
بنی صدر در کتابی به شرح و تفصیل این پدیده پرداخته و از وجود گاوبندی قوی بین باند ایرانی و امریکایی در این قضیه گواهی میدهد.تا زمانیکه این پست را نوشتم نام کتاب به خاطرم نیامد اما در اولین فرصت آنرا در دسترس قرار خواهم داد.
No comments:
Post a Comment